معنی از عرفای معاصر صفویان
حل جدول
لغت نامه دهخدا
صفویان. [ص َ ف َ] (اِخ) جمع صفوی. رجوع به صفویه شود.
معاصر
معاصر. [م ُ ص ِ] (ع ص) هم عهد و هم زمانه. (غیاث) (آنندراج). هم عصر و هم زمانه. ج، معاصرین. (ناظم الاطباء).
معاصر. [م َ ص ِ] (ع ص، اِ) ج ِ مُعصِر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معصر به معنی دختری که به رسیدگی حیض نزدیک باشد. (آنندراج).و رجوع به مُعصِر شود. || ج ِ مَعصَرَه. (بحرالجواهر) (اقرب الموارد). و رجوع به معصره شود.
فارسی به عربی
معاصر
عربی به فارسی
معاصر , همزمان , هم دوره
فرهنگ عمید
همعصر، همدوره، همزمان،
کلمات بیگانه به فارسی
امروزین - امروزی
فرهنگ فارسی آزاد
مَعاصِر، به مُعصِر، مَعصَر، مِعصَر مراجعه شود،
فارسی به ایتالیایی
contemporaneo
فارسی به آلمانی
Gleichzeitig, Zeitgenosse (m), Zeitgenössisch
معادل ابجد
1007